نوشته شده توسط : فرشيد شريفي

((افسانه هاي شيدايي))

دلت گرفته از اين ادماي تكراري ؟؟
چقدر مانده به بغضت تو اي كه بيداري
هواي شهرتو امشب قصيده مي خواند
ميان بند غزل ها و چشم باراني 
شب دو چشم سياهت دو بيتي مي سازد
به پشت قافيه هاي ,,تو وزن  نصراني 
شكسته بغض صداي مرا به واژه ي سين
به ساز و ساغر و صبح و سكوت تنهايي
دلت گرفته هنوز از چه مي كني زاري ؟؟ 
تواي كه نقش، به خيالم چو قاب ديواري ،،، 
تو رفته اي و مدام غبطه ميخودم نكند 
هميشه فاصله افتد ميان ديداري 
تو را به دست خدا مي سپارمت اما 
تو اي كه خالق افسانه هاي شيدايي 
سروده شده در تاريخ
١٣٩٢/٥/٢٣


:: برچسب‌ها: موزيك , شعر , غزليات , عاشقانه ها , حامدهمايون , رضاصادقي , فرشيدشريفي , ابي , ترانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 447
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : شنبه 9 بهمن 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فرشيد شريفي

((روزهاي تكراري))

دوباره اين منو اين بغض هاي تكراري 

دوباره طعنه به اين خنده هاي تكراري

دوباره ديدن تصويري از لبان سكوت

و سينه اي كه پر از حرف هاي تكراري

شنيدم امشب از ان حال او كه مي پرسد

خدا،، چرا و چنين ها و هاي تكراري ؟

مدام پرسه ي چشمانش ارزو مي كرد

دوباره ميرسد اين لحظه هاي تكراري ؟

سكوت كرد و عرق روي صورتش بنشست

دوباره پرسش از ان چهره هاي تكراري

نگاه بود و خيالي پر از تب ترديد

خدا كند نرسد روزهاي تكراري



:: برچسب‌ها: موزيك , شعر , غزليات , عاشقانه ها , حامدهمايون , رضاصادقي , فرشيدشريفي , ابي , ترانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 382
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : پنج شنبه 7 بهمن 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فرشيد شريفي

((قربانگاه))

ذبح کن بگذار من ، عمری به قربانت شوم
ساكن و خلوت نشين چشم و مهمانت شوم
سال و ماه و لحظه های با تو بودن رامدام
عید باشد ، در کنارت چشمه سارانت شوم
گر چه هر روز عِید قربان تو باشد ، مایلم
بره ي احساس پاك و عشق پنهانت شوم
دشنه ات را سخت فرو كن درگلوگاهم ولي
ازلب سرخت گذُارچون تشنه سیرابت شوم
بي هوا من را به قربانگاه اغوشت بِبَر
یک نفس بگذار، اسماعیل دامانت شوم
با خيالت پيرهنم هرشب معطر مي شود
كودك احساس من بُگذار مسيح هايت شوم

 

((فرشيدشريفي))



:: برچسب‌ها: موزيك , شعر , غزليات , عاشقانه ها , حامدهمايون , رضاصادقي , فرشيدشريفي , ابي , ترانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 592
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : شنبه 2 بهمن 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فرشيد شريفي

((طالع بد))

 

چنديست,,
خيال مي كنم كه نيست،،
دربتن من،،
نهال جوانيم،،
گويي كه من،،
به هواي عروسكي،،
دارم رها ميكنم ،،
اين جسم فانييم،،
روحم هميشه تا ته يك كوچه ميزند،،
هردم خيال پرسه باروح عروسكم،،
اما همين كه تا سر ان كوچه مي رسيم،،،
جمع ده و سه مي شود،،
آن طالع بدم،،
هرشب دوباره مي روم،،
تا امتحان كنم،،
با ضرب وجمع و منفي و تقسيم حال من،،
باز هم نشد،،
و رها مي كند چه زود،،
دست خيال مرا،،
دست عروسكم،،
مثل پرنداي اسير،،
دركنج يك قفس،،
خود را به اب و اتش و محراب ميزنم،،
اما سقوط ميكنم ازاسمان به زير،،
دارم گمان مي كنم ..
سالهاست مرده ام..



:: برچسب‌ها: شعر , موزيك , ترانه , غزليات , حامد همايون , رضا صادقي , اهنگها , ,
:: بازدید از این مطلب : 377
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 دی 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فرشيد شريفي

مناظره ادبي فرشيد شريفي با شعر معروف استاد شهريار

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟
عمر ما ار مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟
وه که با این عمر های کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟
آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند
درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟
شهریارا بی حبیب ! خود نمی کردی سفر
راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟


شهريار اخر كه امد سوگلت ، حالا، چرا ؟
ميدهي با ناز جواب تند و سربالا چرا؟
او طبيبت بود دير يا زودچه فرقي مي كند
حال كه امد بر سر بالين تو،حاشاچرا؟
ما به درد هم گرفتاريم ودنيااين چنين
مي كند با بخت بد اقبال ما لالا چرا؟
ماكه هم چون تو به ليلايي جواني داده ايم
تاسحر با او ولي عشق نهان با ما چرا ؟
لُكنت حالم پريشان مي كند ان بي وفا
چشم پوشي مي كند ازاين منِ شيداچرا؟
عمر را كوته مي بينم ولي با اشتياق
مي دهم امروز براي لحظه اي، فرداچرا؟
شهريارا خون دل خوردم منم ،اما هنوز
بي گمان مجنون آن افسانه ام، ليلا چرا ؟؟
من كه تن پوش خيالم را به يغما داده ام
فارغ ازسرمستي وشيدايي ام ، تنهاچرا؟



:: برچسب‌ها: شهريار , فرشيدشريفي , شعر , مناظره , ادبيات , مشاعره , موزيك , رضاصادقي , حامدهمايون , ,
:: بازدید از این مطلب : 1192
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 دی 1395 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد